روزی جوان ثروتمندی نزد استادی رفت و گفت:
عشق را چگونه بیابم تا زندگانی نیکویی داشته باشم؟
استاد مرد جوان را به کنار پنجره برد و گفت: پشت پنجره چه میبینی؟
مرد گفت: آدمهایی که میآیند و میروند و گدای کوری که در خیابان صدقه میگیرد.
سپس استاد آینه بزرگی به او نشان داد و گفت: اکنون چه میبینی؟
مرد گفت: فقط خودم را میبینم.
استاد گفت: اکنون دیگران را نمیتوانی ببینی.
آینه و شیشه هر دو از یک ماده اولیه ساخته شدهاند،
خوب فکر کن!
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را میبیند و به آنها احساس محبت میکند،
اما وقتی از نقره یا جیوه (یعنی ثروت) پوشیده میشود، تنها خودش را میبیند.
اکنون به خاطر بسپار: تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلوی چشمهایت
برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و همه را دوستشان بداری اینبار نه به خاطر خودت بلکه به خاطر خدا .
برچسبها: عشق, اميد, دوست داشتن, گلستان دانش
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
برچسبها: شعر, اشعار حافظ شیرازی, عشق, گلستان دانش
چه گویم از این روزگار ، چه گویم از این شهر قصه ، قصه های تلخ و شیرین . خاطرات خود را ورق می زنم و وقتی به تو می رسم ، می ایستم و نگاهت می کنم . در صندلی فرو رفته ام و چشم هایم را بسته ام . کتابی که به من دادی هنوز در دستانم هست . روی صحفه اول آن اسم تو حک شده . روز وداع با تو یادم هست . یادم هست که تو بودی ولی نمی خواستی با من باشی . نمی دانم چرا ، حال تنهای تنهایم . اشک روی گونه هایم سرازیر می شود ، هر چند تو رفته ای ولی هنوز من در فکر تو هستم . از روی صندلی بلند می شوم و کتاب تو را کنار می گذارم و دیگر فهمیدم که تو برنمی گردی حال من مانده ام . به شهر قصه ها می روم و نگاهم به کسانی است که فراموش شده اند . حال من هم دیگر فراموش شدم . نگاهم به کسانی است که عشق خود را فراموش نکرده اند . میروم روی صندلی مینشینم . هوای بسیار خوبی می وزد . یک نفر از دور آمد و کنار من نشست و نگاهش به من . من گفتم چرا به من نگاه می کنی ؟ و او گفت ، چهرات ناامید است . گفتم همه کسانی که اینجا هستند چهره شان ناامید هست و او گفت تو فرق می کنی . یک بار دیگر نگاهش کردم و نمیدانم چی شد که عشق در نهان خود شروع به رشد کرد و او نزدیک و نزدیک تر آمد و سرش را روی شانه هایم گذاشت . همه کسانی که یک روزی فراموش شده بودند همین کار را کردند و عشق خود را به همدیگر تقسیم کردند و از آن روز به بعد آن شهر قصه که ، شهری گمشده و فراموش شده ها بود تبدیل به شهر قصه های رویایی شد . دوست عزیزم نمی خواهم از وبت تعریف کنم چرا که بیش از اندازه کلیشه ای می شود و همین را بگویم که تو همان کسی هستی که روی صندلی نشستی و سرت را روی شانه هایم گذاشتی و من را به شهر قصه های رویایی بردی . امیدوارم که همیشه مثل شهر قصه ها پر از قصه های رویایی باشی و آرزو می کنم که قصه های خود را فراموش نکنی چرا که ما با قصه ها اجین شده ایم .
برچسبها: عشق, امید, گلستان دانش
کارتان را با عشق انجام دهید
با شکر و قدردانی تمام به سر کار بروید
و با عشق و شور تمام به آن دل بدهید
این یگانه شغل و تنها وظیفه اصلی شما بر روی زمین است
اینکه عشق بورزید . می توانید آن را هر زمان یا در هر
کجا نیز انجام دهید.
هرگاه خود را با تمامی وجود وقف لحظه لحظه ی شغل ، کار
و نیز زندگی تان کنید . آن گاه موفقیت و دستیابی واقعی را تجربه خواهید کرد و
رضایت و اقناع حقیقی را احساس خواهید نمود. باربارا دی انجلیس
برچسبها: باربارا دی انجلیس, عشق, زندگی, گلستان دانش

صرف نظر از اینکه من و شما هر کدام باچه مشکلی روبروهستیم،پاسخ
همواره عشق است.
راه حل واقعی تمام مشکلات همان عشق است.
عشق بیشترو نه کمتر. مهر بیشتر، نه کمتر.پذیرش بیشتر،نه کمتر.زندگی همواره ما را در موقعیت هایی قرارمی دهد که ازآن ها بیاموزیم صرف نظراز اینکه چه پیش آمده وبا چه چالشی روبرو هستیم خودمان را دوست داریم.

چنانچه از هیچ کدام از نُه رازی که قبلاً راجع به آن توضیح دادیم استفاده نکنید،جای آن است که راز دهم را با تمام وجود درک و عمل کنید.
چنانچه چنین کنید زندگی خود را متحول ساخته اید.




برچسبها: راز, رازدهم, عشق, باربارادی آنجلیس
رازهشتم:«تمامی روابط آیینه هایی هستند که خودتان را به شما نشان می دهند و تمامی مردم نیز آموزگار شما به شمار می آیند.«

به طور مثال:
انسان های کند
ذهن و کم هوش، به شما صبر وبردباری می آموزند.

انسان های تحقیرگر،
عزت نفس را به شما می آموزند.
انسان های بی احساس
و بی اعتنا، عشق بی قید و شرط را به شما می آموزد.
انسان های دورو،صداقت
را به شما می آموزند.
انسان های لجباز،
انعطاف پذیری را به شما می آموزند.
انسان های ترسو،
جرأت و شهامت را به شما می آموزد.
برچسبها: راز, آموزگار, عشق, باربارادی آنجلیس
راز هفتم:«تا زمانی که
خودتان را دوست نداشته باشید و به خودتان عشق نورزید قادر نخواهید بود به کسی عشق بورزید
یا از عشق کسی بهره مند شوید.»
باید عشق را درون خود بیابید.باید با رفیق شفیق درونی خود آشتی کنید وگرنه هرگز در کنار هیچ کس طعم عشق را نخواهید چشید.مژده آنکه عشق همواره در درون خود شما وجود دارد.این،بزرگ ترین و گرانبها
ترین گنجینه است که در اختیار دارید.این همان چیزی است که تمام قدیسان و فرزانگان نیز گفته اند:«خدا
در درون تک تک تمامی شما وخود دارد» یا:«عشق همانا خود شماست.»
عشق شما قلمرو بهشت درونی شماست.تنها پس از آنکه بهشت درونی خود را یافتیم از تمام نعمات و موهبت های دیگر نیز بهره مند خواهیم شد.
همان گونه که عارف و صوفی بزرگ مولوی به زیبایی گفته:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
برچسبها: راز, عشق, بهشت, بابارادی آنجلیس
از دولت عشق
برای مطالعه کتاب از دولت عشق کلیک کنید.
شامل بخشهای:
معجزه ی عشق،راه کامیابی خود را دوست بدارید،قدرت رستاخیز بخش عشق،
شیوه ی ویژه ی عشق1، شیوه ی ویژه ی عشق2 ،و از دولت عشق.
برچسبها: دانلود کتاب از دولت عشق, از دولت عشق, عشق, کاترین پاندر
عشق بورز به آنها که دلت را شکستند،
دعا کن برای آنها که نفرینت کردند،
درخت باش بر غم تبرها،
بهار شو و بخند که خدا هنوز آن بالا با ماست
برچسبها: شادی, متن زیبا, متن زیبا در مورد شادی, عشق
پا به جایی می برد ما را در این ره سر به جایی
عقل آخر بین به جایی عشق افسون گر به جایی
چون حبابی روی موجم تا در این طوفان هستی
ساحلم جایی برد ا مواج هم خود سر به جایی
چون غباری در بیابان مانده در دست نسیمم
لحظه ای جایم برد یک لحظه ی دیگر به جایی
مانده ام خاکستری در یک اجاق سرد خاموش
گه مرا بستر به جایی ،گه مرا بستر به جایی
جمع مشتاقان پریشان می شود خواهی نخواهی
عاقبت دل می رود جایی ترا،دلبر به جایی
ای «رها»با چشم دل بنگر تماشا گاه هستی
تا که بینی سر به جایی می رود ،افسر به جای
علی میرزائی
برچسبها: شعر, علی میرزایی, عشق

عشق اگر عشق باشد ؛
هم خنده هايت را دوست دارد ،
هم گريه هايت را ….
هم شادي ات را دوست دارد ؛
هم غم هايت را …
هم لحظه هاي شادابي ات را مي پسندد ،
هم روز هاي بي حوصلگي ات را …
هم دقايق پر ازدحامت را همراهي ميکند ،
هم دقايق تنهايي ات را …
عشق اگر عشق باشد ،
هم زيبايي هايت را دوست دارد ،
هم اخم هايت را درروزهای تلخی...
هم سلامتت را می پسندد،
هم روزهای گرفتاری وبیماری همراهیت میکند...
عشق اگر عشق باشد،
بایک اتفاق،
تو راتعویض نمیکند،
همراهیت میکند تا بهبود یابی...
عشق اگر عشق باشد،
هر ثانیه دستانش در دستان توست.
در سختی و آسانی...
" تا ابد "
برچسبها: عشق, دوست داشتن, امید, گلستان دانش
خدایا !
چه کسی شیرینی دوستی ومحبت تورا چشیده واز آن زده شده تا به سمت فرد دیگری برود ؟ چه کسی به تو نزدیک شده واز انس وهم صحبتی با تو خسته شده تا دنبال انیس ومونس دیگری بگردد؟
خدایا !
ما را هم در میان کسانی جا بده که برای نزدیک شدن به خودت راهی پیش رویشان باز کرده ای . ما را هم در شمار کسانی بگذار که برای محبت خود برگزیده ای وبرای دوستی با خود در نظر گرفته ای .
خدایا !
تودل بعضی ها را مشتاق دیدار خود می کنی وآنان را به خواست وقضای خود راضی وخشنود می کنی وآن گاه مژده ی رضایت وخرسندی خود را به آنان می دهی ، خدایا دل مارا هم تشنه ی دیدار خود کن .
خدایا !
مشتاقان دیدار خودرا از هجران امان می دهی واجازه می دهی به تو ، به چهره ی سراسر نوروکرامت تو چشم بدوزند واز تماشای حسن تو غرق لذت شوند ، خدایا ! به ما هم این اجازه را بده واین لذت را بچشان .
خدایا !
تو این دسته را در جایگاهی در جوار خود می نشانی وامکان شناخت خود را به آنان می دهی وشایستگی پرستش خود را به آنان می بخشی ودل هایشان را می بری وهمه ی دغدغه ها را جز فکر تماشای حسن آفریدگار ، از جان وتنشان دور می کنی .
خدایا !
تو دل های این دسته را برای عشق به خودت از هر علاقه وتعلقی رها می کنی وآن ها را مشتاق ودلتنگ می کنی ، دلتنگ آنچه پیش تو فقط پیش توست . خدایا تو یاد خود را در دل هایشان زنده نگه می داری وتوانایی سپاس گزاری به آنان می بخشی وآنان را مشغول اطاعت از خود می کنی
برچسبها: نیایش, عشق, خدا, مهربان
زیباترین آرایش برای لبان تو؛ راستگویی
برای صدای تو؛ دعا به درگاه خداوند
برای چشمان تو؛ رحم و شفقت
برای دستان تو؛ بخشش
برای فکر تو؛ اعتماد
برای قلب تو؛ عشق
برای زندگی تو؛ دوستیهاست
برچسبها: راز, زندگی, عشق, گلستان دانش
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
وتنها دل ما دل نیست
یادم باشد از چشمه درسِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست …
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند
یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام … نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان
یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش
عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد زمان بهترین استاد است
یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات
یادم باشد زندگی را دوست دارم
یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم
یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش
عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد
یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم
یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود
یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم
یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم
یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت
یادم باشد زمان بهترین استاد است
یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم
یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود
یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود
یادم باشد قلب کسی را نشکنم
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد
یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد
یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست
یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند
یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات
برچسبها: سخنان زیبا, یادم باشد, آزار, زندگی
جاده سبز دعا
اي معبود من ،نمي دانم تو را با چه زباني بستايم كلمات در مقابل تو ياريم نمي كنند وجودم در مقابل عظمت تو شرمنده است، من در اين زندان خاكي محبوسم و كسي جز تو ياريم نمي كند تويي كه مهربان ترين مهربانان هستي تويي كه بدترين گناهان را مي بخشي و توبه بندگانت را مي پذيري ،من در مقابل بخشش تو چه مي توانم بگويم تويي كه هيچ وقت از من غافل نشدي حتي وقتي غرق در مرداب گناه بودم و يادي از تو نمي كردم تويي كه دستهايم را از مرداب گرفتي و به جاده ي سبز هدايت كردي تويي كه به من فرصت ها دادي تا من به سوي تو بيايم اما من هرگز اعتنايي نكردم ،اي كه به من عنوان اشرف مخلوقات دادي ولي من مفهوم اين كلمه را در وجودم نيافتم . اي معبود من ،با شانه هاي خسته و كوله باري از گناه به سوي تو مي آيم به من فرصت بده تا خودم و خودت را بشناسم.
دوستت دارم بنده ي كوچكت
برچسبها: نیایش, عشق, خدا, مهربان
كلبه تنهايي
قلب من آرام بود
و من اينجا ،در اين كلبه درويشي عشق
تك و تنها بودم.....
همه روز و همه شب بي دغدغه از حرص هر چيز فارغ بودم ...
و چه تنهايي پر غوغايي...
من به آرامي اين كلبه درويشي رويايي خويش،چه عادت كردم...
و چه آرامم من و چه خشنود از اين دنيايم ...
من صداي نفس روز و شب عالم را مي فهمم
من به بوب گل شب بو حس خوبي دارم
و نمي دانم من چه كسي كلبه آرامم را
زير پايش له كرد...
و من بي دغدغه را چه كسي عاشق كرد...
به كجاها برده،دل بي تاب مرا ،دل آرام مرا
و نمي دانم من چه كسي برد همه هوش مرا
كلبه ام ويران شد و نفس هاي دلم محبوس است
دل و قليم بي قرار،چشم هايم بي تاب،ذهن من ملموس است.
برچسبها: نیایش, عشق, کلبه تنهایی, گلستان دانش
با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند. چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند. بهار، پیام آور عشق و رویش است و موسم سرور و آشتی و به همین خاطر است که خواستنی است و با آمدنش دل ها سرشار از سرور و جان ها معرفت می یابد.
بهار، پیام آور تعادل است و اینکه در سایه تعادل، زندگی زیبا می شود. با دیدن بهار، رحمت و محبت خداوند را به یاد می آوریم. در اینکه چشمه مهر ایزد همواره به سوی آدمیان و همه موجودات، سرازیر است و ما اگر او و نشانه هایش را فراموش کنیم، او هرگز ما را فراموش نمی کند و با دگرگونی فصل ها نیز به جلوه گری قدرت بی پایانش می پردازد تا شاید دلی به یاد او افتد و به شوق او بتپد و بر اثر تماشای جلوه هایش، اشک شوق از چشمی جاری شود.
اساسا جهان هستی، آینه دار خداست و جمال پروردگارش را به تماشا گذاشته است. به تعبیر زیبای حافظ:
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟ |
به دست مردم چشم، از رخ تو گل چیدن |
بهار نیز یکی از باشکوه ترین جلوه های خدا در جهان هستی است که می توان با تماشای آن، نقبی به عالم معنا زد و راهی به سوی خدا یافت و جمال پروردگار را به تماشا نشست. چه زیبا سروده است، سعدی شیرازی:
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار |
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار |
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق |
نه کم از بلبل مستی تو بنال ای هشیار |
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است |
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار |
|
برچسبها: بهار, پروردگار, عشق, گلستان دانش
خوشبختانه پس از زمستان ، فصل فعاليت و فصل فرصت ها از راه مي رسد. بله فصل بهار...بهار فصل شکوفايي مزرعه ي بارور زندگي است. بذرهاي آگاهي و تعهد کاشته مي شوند و با تلاش و پشتکار به بار مي نشينند.
از راه رسيدن بهار به تنهايي نشانه ي آن نيست که پاييز بعد از آن را به راحتي پشت سر خواهيم گذاشت. بايد از بهار استفاده کنيم. هر يک از شکوفه هاي بهاري مي توانند شکوفا شده و مي توانند تا پاييز از بين بروند. از فرصتي که بهار براي شما فراهم مي کند بهره ببريد. به قول و تعهد بهار ايمان داشته باشيد : هرچه بکاريد، همان را درو خواهيد کرد. ثمره ي ايمان، قانوني است لغو ناشدني : پاداش هر يک کار نيک، دريافت صدها نيکي است ؛ به ازاي دستي که براي ياري کسي دراز مي کنيد، صدها بار دست شما گرفته خواهد شد ؛ به خاطر هر کاري که براي رضاي خداوند انجام مي دهيد، صدها بار پاداش مي گيريد ؛ و به ازاي هر عشقي که ابراز مي کنيد، يک زندگي عشق به شما باز مي گردد.
به هم زدني رفتنش را حسرت بار نظاره کنيد. پس تامل کنيد و عطر دل انگيز گلهاي بهاري را با دل و جان
استشمام کرده و قبل از دير شدن کاري بکنيد. مبادا چشم باز کنيد و ببينيد بهار رفته و بذر هاي شما در کيسه
اي در دستانتان مانده. عاقلانه و با درايت بذرهايتان را بطور منظم و با برنامه ريزي بکاريد. از صخره ها،
علف هاي هرز و موانع ديگر نترسيد. اگر هوشيارانه عمل کنيد هيچ يک از اين موانع بذرهاي شما را از
بين نخواهد برد. پس حرکت را انتخاب کنيد...
برچسبها: فصل بهار, طبیعت, عشق, زندگی
ادامه مطلب
۶۱) هیچ مشکلی نیست که محبت کافی نتواند بر آن غلبه کند
۶۲) شما میتوانید بهترین بذر جهان را در اختیار داشته باشید،ولی اگر محل مناسبی برای رشد آنها نداشته باشید،فایده ای نخواهد داشت
۶۳) در حساب عشق یک به اضافه یکی برابر است با همه چیز و دو منهای یک برابر با هیچ
۶۴) عشق همانند پروانه ایست که اگر سفت بگیری له می شود و اگر سست بگیری می گریزد
۶۵) مردها همواره میخواهند اولین عشق یک زن باشند و زن ها دوست دارند آخرین عشق یک مرد باشند
۶۶) وقتی به دنیا اومدی، تو تنها کسی بودی که گریه می کردی و بقیه می خندیدن. سعی کن یه جوری زندگی کنی که وقتی رفتی، تنها تو بخندی و بقیه گریه کنن
۶۷) دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من از تو میگیرم
۶۸) یک همسر فقط همراه آدم نیست، او کل تقدیر ماست
۶۹) انسان، عاشق زیبایی نمی شود. بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست
۷۰) گاهی اوقات در زندگی خیلی زود، دیــــــــــــر می شود
برچسبها: نکات جالب و خواندنی, نکات جالب, نکات خواندنی, عشق
نيايش
ملكا ذ كرتوگويم كه توپا كي وخدايي نروم جز به هما ن ره كه توام راهنما يي
اي اله: ما را از شر حسودان وبخيلان در امان دار و دوستي هاي ما را ازآفت سخن چيني
وغيبت ودروغ ونفاق پاك گردان.
اي شافي : نعمت عافيت وسلامتي وامنيت را كه بهترين نعمت هاي تو هست را از ما
مگير.
اي بهترين حافظ : فتنه هاي روزگار را از ما دور كن و ما رادر پناه خود گير ونگهدارمان
باش.
ما را در انجام وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر ، و ياري دين و محو بدعت ها و
تحريف ها از آن مؤيد فرما.
اي داناترين : معلمين ما را ياري كن وبر عزت ايشان بيفزا وتوفيق قدرداني و جبران
زحماتشان را به ما عطا فرما.
معبودا : غرور و خودپسندي را از وجودمان دورنما و تواضع وفروتني را جايگزين آن
كن.
الهي تو به حق دردمندان ببخشا روي از اين بنده مگردان .
برچسبها: نیایش, عشق, خدا, مهربان
.: Weblog Themes By Pichak :.