رازهشتم:«تمامی روابط آیینه هایی هستند که خودتان را به شما نشان می دهند و تمامی مردم نیز آموزگار شما به شمار می آیند




زندگی از جزئی ترین رویدادها استفاده می کند تا به شما کمک کند رشد کنید.هدف روابط شما نیز چیزی جز این نیست که رشد کنید و به قوی ترین و مهربان ترین انسان ممکن تبدیل شوید.پس انسانهایی که سر راه شما قرار می گیرند و با شما رابطه برقرارمی کنند به این منظور آنجا هستند که به شما کمک کنند رشد کنید.اینان به نوعی آموزگارشما هستند.همگی به طریقی باعث می شوند فراتر از محدودیت های خود گام بردارید و به مهارت های احساسی جدیدی را که قبلآً فاقد آنها بودید در خود رشد دهید و به بصیرت،روشن بینی و آگاهی برسید وانسانی کامل ترو مهربان تر باشید.در بسیاری از مواقع آنان این مهم را با نشان دادن نقطه ضعف ها و کاستی هایمان انجام می دهند.حتی برخوردهای کوتاه و موقتی با انسان هابه شما این فرصت را می دهد که برخی ویژگی ها را در خود ایجاد کنید یا ارتقاء دهید.


به طور مثال:

انسان های کند ذهن و کم هوش، به شما صبر وبردباری می آموزند.

انسان های عصبانی مزاج،آرامش و خونسردی را به شما می آموزد

 

انسان های تحقیرگر، عزت نفس را به شما می آموزند.

انسان های بی احساس و بی اعتنا، عشق بی قید و شرط را به شما می آموزد.

انسان های دورو،صداقت را به شما می آموزند.

انسان های لجباز، انعطاف پذیری را به شما می آموزند.

انسان های ترسو، جرأت و شهامت را به شما می آموزد.


برچسب‌ها: راز, آموزگار, عشق, باربارادی آنجلیس

تاريخ : سه شنبه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 22:42 | نویسنده : اکرم مالكي پور |


خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود




درس پند آموز روباه وکلاغ

روبه مکارو دزد دشت وباغ

روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی با هوش بود

فیل نادانی برایش موش بود






با وجود سوز وسرمای شدید

ریز علی پیراهن از تن میدرید

تا درون نیمکت جا میشدیم

ما پرازتصمیم کبری میشدیم




پاک کن هایی زپاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت


 


گرمی دستان ما از آه بود

برگ دفترها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ

خش خش جارو ی   با پا روی برگ


 


همکلاسیهای من یادم کنید

بازهم در کوچه فریادم کنید

همکلاسیهای درد ورنج وکار

بچه های جامه های وصله دار




بچه های دکه خوراک سرد

کودکان کوچه اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بودوتفریقی نبود



کاش میشد باز کوچک میشدیم

لا اقل یک روز کودک میشدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچها که بودش روی دوش




ای معلم یاد وهم نامت بخیر

یاد درس آب وبابایت بخیر

ای دبستانی ترین احساس من

بازگرد این مشقها را خط بزن


برچسب‌ها: کاش, کودک, کوچک, آموزگار

تاريخ : چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 10:36 | نویسنده : اکرم مالكي پور |

ای معلم   تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ، تو را سپاس

ای والا مقام ،   ای فراتر از کلام، تورا سپاس

ای که همچون   باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی  

روزت مبارک







 






برچسب‌ها: روز معلم, اندیشه, شهید مطهری, معلم

تاريخ : پنجشنبه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 12:43 | نویسنده : اکرم مالكي پور |

رازچهارم : « تمامی مشکلات و موانع و مصائب زندگی در واقع درس هایی آموزنده اند که به لباس مبدل درآمده اند، بنابراین آن ها را گرامی بدارید و از آنها بیاموزید

آموزگار معنوی باربارا برای او تعریف کرد که :«چند نفر مردی را نزد من آوردند تا برای اولین بار با او آشنا شوم. بعد از اینکه او را به من معرفی کردند،خودش با تمام غرور و افتخار تمام اعلام کرد که به تازگی در هندوستان با یک مرتاض فوق العاده آشنا شده اشت. او گفت:این مرتاض به من گفت قادر است تمام مشکلات و موانع زندگی را از سر راهم بردارد.همین کار را هم کرد و مطمئنم که دیگر در زندگی ام با مشکلی مواجه نمی شوم

آموزگار ادامه داد:«وقتی این داستان را از زبان این مرد شنیدم برای مرشد خود پیغامی به این مضمون فرستادم:خدا را شکر که شما هرگز با من چنین نکردید.چرا که بدون مشکلات و موانع ،نمی توانستم عشق،اعتماد،صبرو حوصله و ایمان را بیاموزم

مشکلات و موانع بخش اجتناب ناپذیر زندگی ما را تشکیل می دهند که به شخصیت ما شکل و به روان ما جلا می دهند.در واقع مشکلات و موانع به این دلیل سر راه ما قرارمی گیرند که بزرگترین آموزگاران ما باشند. درست است ،هنگامی که با مشکلات دست و پنجه نرم می کردم؛نق نق می کردم و شکایت داشتم،اما همین مشکلات بود که مرا قوی و شجاع کرد و ایمانم را به کمال هستی وراه های اعجاز گونه ی او برای رشد ما انسانها جلا داد. آیا واقعاً نباید به جای گله و شکایت و ناشکری،خدا را برای مشکلاتمان شکر بگوییم؟


برچسب‌ها: راز, زندگی, آموزگار, باربارادی آنجلیس

تاريخ : جمعه ششم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 23:11 | نویسنده : اکرم مالكي پور |

اندیشه ام از تو سبز و آباد شده

 از جهل وغم این فکرتم آزاد شده

 در مکتب پاک و شاد استاد ببین

 غم رفته زجانم ودلم شاد شده

 

 

 

 در مکتب تو همیشه شاگردم من

 دور از رخ تو همیشه پر دردم من

 در فصل بهار و روز استاد ببین

 بی نور معلم این چنین زردم من

 

 

آموزش عشقم از همین مکتب توست

 اندوخته ی سوادم از این لب توست

 گفتم که مریضم و بیا بستر من

 چون عامل دردم این غم و این تب توست

 

 

 با این گچ عشق تخته ی جانم زن

 خطّی ز کلام خود به ایمانم زن

 صد درس در این کلاست آموخته ام

 یک درس ز عشق جان ویرانم زن

 

 


برچسب‌ها: معلم, آموزگار, شعر درباره معلم, روز معلم

تاريخ : دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ | 0:1 | نویسنده : اکرم مالكي پور |