احتجاج ابراهيم با ستاره پرستان 


مشكلاتى كه ابراهيم در هموار ساختن راه توحيد و خدا پرستى داشت ، بسيار بود. دشمنان مكتب يكتا پرستى ، تنها بت پرستان آن زمان نبودند بلكه گروه بسيارى نيز معتقد به پرستش ستارگان ، ماه و خورشيد بودند و آنها را به جاى خدا يكتا، پرستش مى كردند يا شريك او قرار مى دادند و چنانكه از تواريخ استفاده مى شود، در همان بابل و حران از اين نوع منحرفين بسيار ديده مى شد كه معابد و هياكلى به نام ستارگان ساخته بودند و آن ها را پرستش مى كردند.

ابراهيم وظيفه خود مى دانست كه با همه اين انحرافات مبارزه كند و هر جا به طريقى مردم را از اين پرستش هاى غلط و عقايد انحرافى باز دارد. مهم ترين وسيله اى كه او داشت ، همان منطق نيرومند و دلايل روشنى بود كه خداى تعالى به او عطا كرده بود و همه جا از آن حربه بران استفاده مى كرد و دشمن را مغلوب استدلال هاى كوبنده خويش مى ساخت .

در مبارزه با ستاره پرستى نيز ابراهيم خليل راه بسيار كوتاه و هموارى را پيمود و به صورت بسيار جالبى استدلال خود را مطرح كرد و دشمن را در كوتاه ترين زمان با ذكر چند جمله مختصر، مغلوب كرد و راه ايراد و اشكال و فرار را به او بست .

ابراهيم در آغاز، بدون آنكه علنا عقايد باطل آنان را به رخ بكشد و افكار غلطشان را تخطئه كند، خود را در صورت ظاهر با آنان هماهنگ نشان داد و عقيده باطنى خويش را پنهان كرد تا بهتر عواطف آنان را نسبت به خود جلب كند و آمادگى بيشترى در آنان براى گوش دادن به استدلال خود فراهم سازد؛ از اين رو به ميان مردم رفته و خود را مانند يكى از آنان جلوه داد.

((تا چون پرده تاريك شب افق را فرا گرفت ، يكى از ستارگان را)) (٢٥١) كه به گفته بعضى ستاره زهره بود، بديد و براى اينكه آنان را به شنيدن استدلال نيرومند خود در بطلان عقيده انحرافيشان آماده سازد، تظاهر به هماهنگى با آنها كرد فرياد برآورد: ((اين است پروردگار من !)) (٢٥٢).

اين جمله را گفت و تا وقتى آن ستاره غروب كرد، ديگر سخنى نگفت و چون ستاره مزبور غروب كرد، ابراهيم در پيش روى مردم به دنبال آن به اين طرف و آن طرف آسمان نگريست و به جستجو پرداخت و هنگامى كه متوجه شد غروب كرده با آواز بلند گفت : ((من خدايانى را كه غروب كنند، دوست ندارم )) (٢٥٣).

ابراهيم بيش از اين چيزى نگفت و به همين جمله كه ((من خدايى را كه غروب كند دوست ندارم )) اكتفا كرد و ((و چون ديد ماه طلوع كرد)) باز براى هماهنگى با مردم گفت : ((اين است پروردگار من !)) و چون ماه نيز افول كرد، گفت : ((به راستى اگر پروردگارم مرا هدايت نكند، مسلما از گمراهان خواهم بود)) (٢٥٤).

و سپس هنگامى كه خورشيد از شرق بيرون آمد و چون ابراهيم خورشيد را ديد كه طلوع كرد گفت : ((اين است پروردگار من ، اين بزرگ تر است !)) و چون غروب كرد گفت : ((اى مردم ! من از آنچه شما شريك خدا مى دانيد، بيزارم )).

در اينجا ديگر ابراهيم پرده را بالا زد و صريحا آن مردم را مخاطب قرار داد و عملشان را شركت ناميد و بيزارى خود را از آن عقايد انحرافى اظهار كرد و عقيده باطنى خود را آشكار نمود و فرياد زد: ((من روى دل را به كسى متوجه مى دارم كه آسمان ها و زمين را آفريده و از مشركان نيستم )) .

در اين هنگام مردم به محاجه با او برخاستند و ناگهان متوجه شدند كه ابراهيم عقيده اى به ستارگان ، خورشيد و ماه نداشته و اگر تاكنون هم سخنى گفته بود، براى هماهنگى با آنان و مقدمه اى براى ابراز عقيده قلبى خويش ‍ بوده است و خواستند تا به وسيله اى او را از عقيده توحيد برگردانند، ابراهيم در جوابشان فرمود: ((آيا درباره خداى يكتايى كه مرا به راه راست هدايت كرده با من محاجه مى كنيد و از آنچه با او شريك مى پنداريد، بيم ندارم مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد)).

قرآن كريم از متن گفتار آنان و تهديد درباره روگرداندن ابراهيم از ستاره پرستى يا بت پرستى چيزى بيان نكرده است ، اما از كلام ابراهيم به خوبى استفاده مى شود كه وقتى متوجه شدند كه او با آنان هم عقيده نيست و اظهار برائت و بيزارى از پرستش بت ، ستاره ، خورشيد و ماه مى كند، ابراهيم را از خشم خدايان خويش بر حذر داشته اند و به او گفته اند كه از مخالفت با اينان بترس كه تو را صدمه و آزار مى رسانند (چنانكه خودشان اين عقيده را داشته اند). ابراهيم با اين روش به آنان فهماند كه من از خشم خدايان شما واهمه اى ندارم ، چون قادر نيستند به كسى سود يا زيانى برسانند و اين شما هستيد كه در حقيقت بايد از خشم پروردگار بزرگ عالم بترسيد و مخلوقات او را شريك او قرار ندهيد. 

داستان محاجه ابراهيم با ستاره پرستان را بعضى در موطن اصلى او يعنى سرزمين بابل ذكر كرده اند و برخى از مورخان پس از هجرت او به سوى شام و فلسطين نقل كرده اند كه چون سر راه مسافرت به شام به شهر حران (يا حاران ) رسيد، مدتى در آنجا توقف كرد و در آنجا متوجه شد كه مردم آنجا ستاره پرستند و با آنان محاجه كرد.


برچسب‌ها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, حضرت ابراهيم

تاريخ : چهارشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۸۷ | 11:18 | نویسنده : اکرم مالكي پور |