محاكمه ابراهيم (عليه السلام )


افكار بت پرستان متوجه ابراهيم شد. جمعيت گفتند: ((اكنون كه چنين است پس برويد او را در برابر چشم مردم حاضر كنيد تا كسانى كه مى شناسند و خبر دارند، گواهى دهند)) .


ابراهيم ، دستگيرى خود را پيش بينى مى كرد و همواره انتظار مى كشيد كه او را احضار كنند و براى محاكمه علنى در حضور مردم ببرند، تا در مقابل آنان حجت خود را عليه بت پرستان بيان كند، از اين رو بود كه با سالم گذاردن بت بزرگ و قرار دادن تبر بر دوش آن ، زمينه را براى پاسخى دندان شكن فراهم كرده بود.


هنگامى كه ابراهيم را در حضور مردم آوردند، گفتند: ((آيا تو خدايان ما را به چنين وضعى در آورده اى ؟ اى ابراهيم !)) .

او در پاسخ گفت : ((بلكه اين كار را اين بت بزرگ آنها كرده ! اگر سخن مى گويند از آنها سؤ ال كنيد!))).

ابراهيم با اين پاسخ قصد داشت عقايد خرافى و بى اساس بت پرستان را به رخ بكشد و به آنان بفهماند كه اين سنگ و چوب هاى بى جان ، آن قدر بى خاصيت هستند كه حتى نمى توانند يك جمله سخن بگويند، چه رسد كه بخواهند به حل مشكلات آنان بپردازند! و هم اينكه مى خواست شالوده اى براى استدلال بعدى خود ريخته باشد.

سخنان ابراهيم ، بت پرستان را تكان داد و وجدان خفته آنان را بيدار كرد و در يك لحظه كوتاه و زودگذر از اين خواب عميق بيدار شدند، چنانكه كه قرآن مى فرمايد: ((آنان به وجدان و فطرتشان بازگشتند و به خود گفتند حقا كه شما ظالم و ستمگريد))).


افسوس ! كه اين بيدارى روحانى و مقدس لحظاتى بيش به طول نيانجاميد و همه چيز به جاى اول بازگشت ، و به تعبير لطيف قرآن : ((سپس آنان بر سرهايشان واژگون شدند)) (٢٤٤) و حكم وجدان را به كلى فراموش ‍ كردند و به ابراهيم گفتند: ((تو مى دانى اينها هرگز سخن نمى گويند!).


در اين حال بود كه ابراهيم پتك استدلال را به دست گرفت و بر مغز بت پرستان كوبيد و با لحنى كوبنده و سرزنش آميز به آنان گفت :

((پس چرا غير از خدا چيزى را پرستش مى كنيد كه به هيچ وجه سود و زيانى براى شما ندارد، اف بر شما! و بر اين معبودانى كه شما غير از خدا انتخاب كرده ايد! آيا هيچ انديشه نمى كنيد و عقل در سر نداريد؟)) 


بدون شك ، سخنان و مبارزه هاى ابراهيم با بت پرستان ، زمينه اى توحيدى در افكار آنان باقى گذاشت و مقدمه اى براى بيدارى و آگاهى گسترده تر در آينده شد. از تواريخ هم استفاده مى شود كه گروهى ، هر چند از نظر تعداد كم ، اما از نظر ارزش بسيار، به او ايمان آوردند.

قرآن كريم در ادامه داستان مى فرمايد: ((جميت فرياد زدند كه او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است )). 


برچسب‌ها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, حضرت ابراهيم

تاريخ : شنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۰ | 15:5 | نویسنده : اکرم مالكي پور |