بى وفايى دنيا 

در حديثى آمده است كه در روزهاى آخر عمر حضرت نوح ، شخصى از او پرسيد: اى نوح ! دنيا را چگونه ديدى ؟

نوح گفت : دنيا را چون اتاقى ديدم كه دو در دارد، از درى وارد شدم و از درى ديگر خارج شدم (١٤٧).

يك روايت جامع از داستان حضرت نوح (عليه السلام) 
كافى به سند خود از مفضل روايت كرده است كه در آن ايام كه امام صادق (عليه السلام ) براى ديدن ابى العباس به كوفه تشريف آورده بود، در خدمت حضرتش بودم . همين كه به كناسه رسيديم ، فرمود: اينجا بود كه عمويم زيد - خدايش رحمت كند - به دار آويخته شد. امام (عليه السلام ) از آنجا گذشت تا اينكه به بازار زيتون فروشان رسيد. پس از آن بازار سراجها (زين سازان ) بود. امام پيدا شد و به من فرمود: پياده شو كه مسجد كوفه سابق در اين محل بوده است ، همان مسجدى كه آدم نقشه اش را ريخته بود و من دوست ندارم در چنين مكانى ، سوار بر مركب داخل شوم .

[راوى گويد:] عرض كردم : چه كسى آن نقشه را به هم زد؟

حضرت فرمود: اولين بارى كه آن نقشه به هم خورد، زمانى بود كه طوفان نوح رخ داد و سپس اصحاب كسرى و نعمان آن را تغيير دادند و بعد از آن نيز زياد بن ابى سفيان آن را دگرگون ساخت .

سؤ ال كردم : مگر شهر كوفه و مسجدش در زمان حضرت نوح (عليه السلام ) هم وجود داشت ؟

حضرت فرمود: بلى ، اى مفضل ! منزل نوح و قوم او در قريه اى بوده كه با فرات يك منزل راه فاصله داشته و اين قريه در سمت مغرب كوفه بوده است . سپس فرمود: نوح مردى نجار بود كه خداى تعالى او را به نبوت برگزيد. نوح اولين كسى بود كه كشتى ساخت ، سفينه اى درست كرد كه بر روى آب حركت مى كرد. نيز فرمود: نوح در ميان قومش نهصد و پنجاه سال دعوت به توحيد كرد و آنان او را تمسخر مى كردند و وقتى چنين ديد، آنان را نفرين كرد و خداى تعالى وحى فرستاد كه كشتى بسيار بزرگ بساز و در ساختنش عجله كن . پس نوح نيز در مسجد كوفه به ساختن آن كشتى پرداخت و چوب ها را خود مى آورد و مى تراشيد تا آن كه از ناحيه خداى تعال چوب برايش آوردند، تا از ساختن آن فراغت يافت .

مفضل گويد: در اين هنگام وقت ظهر شد و نماز ظهر سخنان آن حضرت را قطع كرد. امام برخاست و نماز ظهر و عصر را خواند و از مسجد بيرون رفت و متوجه سمت چپ خود شد و با دست خود به محلى به نام ((دارالدارين )) اشاره كرد كه آن محل خانه ابن حكيم بود و بعدها بستر آب فرات شد و سپس به من فرمود: اى مفضل ! قوم نوح در همين جا بت هاى خود را نصب كرده بودند و نام آنان : ((يغوث ))، ((يعوق )) و ((نسر)) بود. آنگاه امام (عليه السلام ) به طرف مركب خود رفت و سوار شد.

من گفتم : فدايت گردم ، نوح كشتى خود را در چه مدتى ساخت ؟

فرمود: در دو ((دور)). عرض كردم : هر دورى چند سال است ؟

فرمود: هشتاد سال . عرض كردم : عموم مردم مى گويند: در پانصد سال آن را تمام كرد.

فرمود: چنين چيزى نيست . چگونه ممكن است پانصد سال طول كشيده باشد با اينكه خداى تعالى فرموده است : كشتى را به وحى ما، يعنى به دستورى كه ما به تو وحى مى كنيم ، بساز؟

عرض كردم : حال بفرماييد معناى جمله حتى اذا جاء اءمرنا و فار التنور چيست و اين تنور كجا و چگونه بوده است ؟ فرمود: تنور مذكور در خانه پيرزنى مؤ من بود و خانه او در پشت محراب مسجد، سمت راست قبله مسجد واقع شده بود.

پرسيدم : در كجاى مسجد فعلى واقع بوده ؟ فرمود: در زاويه باب الفيل امروز.

سپ پرسيدم : آيا شروع جوشش آب از همين تنور بوده ؟

فرمود: آرى ، خداى عزوجل مى خواسته قوم نوح نشانه آمدن عذاب را ببينند. بعد از آشكار شدن اين نشانه ، بارانى بر آن قوم باريد كه به طور حيرت انگيزى نازل مى شد و آنچه چشمه بر روى زمين بود نيز به جوشش ‍ در آمد و خداى تعالى آن قوم را غرق نمود و نوح و كسانى را كه در كشتى با او بودند نجات داد (١٤٨).

آرامش پس از طوفان 
در روايات آمده است كه نوح كشتى را به حال خود رها كرد و خداوند به كوه ها وحى كرد كه من كشتى بنده ام نوح را بر روى يكى از شما مى نهم . كوه ها در مقابل فرمان الهى گردن كشيده و سرافرازى كردند، ولى كوه جودى تواضع كرد، از اين رو كشتى بر سينه آن كوه نشست . در اين هنگام نوح عرض كرد: ((خدايا! كار كشتى و ما را سامان بخش)). (١٣٩)

از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه : حضرت نوح همراه هشتاد نفر از كسانى كه به او ايمان آورده بودند از كوه جودى پايين آمدند. آنان در سرزمين موصل براى خود خانه هايى ساختند و در آن جا شهرى ساختند كه به نام مدينه الثمانين (شهر هشتاد نفر) معروف شد (١٤٠).

در روايتى ديگر آمده است كه حضرت نوح (عليه السلام ) بر فراز كوه جودى عبادتگاهى ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداى يكتا و بى همتا مى پرداخت (١٤١).


برچسب‌ها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, گلستان دانش

تاريخ : پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ | 16:15 | نویسنده : اکرم مالكي پور |