ساختن كشتى
از ابن عباس روايت كرده اند كه گفت : قوم نوح (عليه السلام ) آن جناب را كتك مى زدند (تا از حال مى رفت )، پس او را در نمدى مى پيچيدند و به خيال اين كه مرده است ، به درون خانه اش مى انداختند، ولى وقتى او خوب مى شد، دوباره براى دعوت آنان از خانه بيرون مى آمد و اين وضع همچنان ادامه داشت تا اينكه از ايمان آوردن قومش ماءيوس گشت . در اين زمان مردى در حالى كه به عصايى تكيه داشت با فرزندش نزد او آمد و به پسرش رو كرد و گفت : پسرم ، مواظب باش كه اين پيرمرد تو را فريب ندهد. پسر گفت : پدرجان ، عصايت را در اختيارم بگذار تا آن را با بدن اين پيرمرد آشنا سازم . پدر قبول كرد و عصا را به پسر داد و گفت : مرا روى زمين بنشان و برو. پسر، پدر را روى زمين نشاند و به طرف نوح رفت و عصا را بر فرق سر او كوبيد. سر آن حضرت خونين شد. نوح (عليه السلام ) گفت : پروردگارا! مى بينى كه بندگانت با من چه مى كنند، پس اگر مى خواهى هدايتشان كن و اگر چنين نيست ، پس به من صبر و توانايى بده تا بين من و آنان حكم كنى ، كه تو بهترين حكم كنندگانى .
خداى تعالى به او وحى فرستاد كه ديگر منتظر هدايت قومت مباش و او را از اين كه قومش ايمان بياورند ماءيوس كرد و گفت :
((اى نوح ! يقين بدان كه ديگر تا قيامت كسى جز آنان كه ايمان آورده اند، كسى ايمان نخواهد آورد، پس ديگر غم مخور و به ساختن كشتى بپرداز)). نوح پرسيد: پروردگارا! كشتى چيست ؟ خطاب رسيد: خانه اى است كه از چوب ساخته مى شود و روى آب به حركت در مى آيد. اين كار را بكن كه به زودى اهل معصيت را غرق مى كنم و زمينم را از لوث وجودشان پاك مى سازم . نوح (عليه السلام ) پرسيد: پروردگارا! آب (كه كشتى بر روى آن حركت كند) كجاست ؟ خداوند فرمود: ((من بر هر چيز قادرم )).(١٣٣)
نگهبانى از كشتى
هنگامى كه نوح (عليه السلام ) بنابر فرمان خدا به ساختن كشتى مشغول شدت مشركان شب
ها در تاريكى ، كنار كشتى مى آمدند و آنچه را نوح از كشتى درست كرده بود، خراب مى
كردند (تخته هايش را از هم جدا كرده و مى شكستند).
نوح از درگاه الهى استمداد كرد و گفت : ((خدايا! به من فرمان دادى تا كشتى را بسازم ، و من مدتى است به ساختن آن مشغول شده ام ولى آنچه كه مى سازم كافران خراب مى كنند، پس چه زمانى اين كار به پايان مى رسد؟!)).
خداوند به نوح وحى كرد: ((سگى را براى نگهبانى كشتى بگمار)).
حضرت نوح از آن پس ، سگى را كنار كشتى آورد تا نگهبانى دهد، آن حضرت روزها با ساختن كشتى مى پرداخت و شب ها مى خوابيد، وقتى كه مخالفان براى خراب كردن كشتى مى آمدند، با صداى سگ ، نوح بيدار مى شد و آنان فرار مى كردند، مدتى برنامه حضرت نوح همين بود تا ساختن كشتى به پايان رسيد (١٣٤).
جمع كردن حيوانات
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه : پس از ساخته شدن كشتى ،
خداوند بر نوح وحى كرد كه به زبان سريانى اعلام كن تا همه حيوانات جهان نزد تو
آيند. نوح نيز اعلام كرد و همه حيوانات حاضر شدند. نوح (عليه السلام ) از انواع
حيوانات يك جفت (نر و ماده ) گرفت و در كشتى جاى داد (١٣٥).
طوفان نوح (عليه السلام)
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه مادرى كه در
زمان حضرت نوح (عليه السلام ) به كودك شيرخوار خود بسيار علاقه داشت ، وقتى ديد آب
همه جا را فرا مى گيرد به سوى كوهى شتافت و تا يك سوم مسافت آن را پيمود؛ هم آنجا
ايستاد و چون آب به آنجا نيز رسيد، بالاتر رفت تا به دو سوم ارتفاع كوه رسيد، پس
از چند لحظه آب به آنجا نيز رسيد تا اين كه مادر خود را به قله كوه رساند؛ آب آنجا
را نيز فرا گرفت و هنگامى كه آب تا گردن آن مادر رسيد، او كودكش را با دو دست خود
بلند كرد تا آب به او نرسد ولى آب همچنان بالا آمد و آنان غرق شدند (١٣٦).
از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل شده كه وقتى نوح (عليه السلام )
از ساختن كشتى فارغ شد، معياد و وعده عذابى كه بين او و پروردگارش معين شده بود تا
قوم او با آن عذاب هلاك شوند، فرا رسيد و آن تنور معين كه بر حسب آن ميعاد مى
بايست در خانه آن زن فوران كند، فوران كرد. زن به نوح خبر داد كه تنور به فوران
درآمده است . نوح (عليه السلام ) برخاست و با مهر مخصوص خود آن را مهر كرد. آنگاه
آب بالا آمد و به بركت آن مهر روى هم ايستاد و گسترده نشد و نوح هر كسى را كه مى
خواست بر كشتى سوار كرد و هر كسى را كه مى خواست بيرون كرد. آنگاه به سراغ آن تنور
رفت و مهر را از آن تنور كند كه ناگهان ريزش آسمان و جوشش زمين شروع شد و خداى
تعالى در اين باره فرمود:
((ما درهاى آسمان را به آبى پرپشت گشوديم و زمين را به چشمه هايى جوشان شكافتيم ،
پس آب بالا و پايين به هم پيوست تا امر تقدير شده محقق شود و ما نوح را بر تخته
چوب ها كه به وسيله ميخ به هم متصل شده بود سوار كرديم)).
(١٣٧)در ادامه ، اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: نجارى نوح و ساختن كشتى در وسط مسجد كوفه واقع شد و مساحت مسجد شما از مساحتى كه در زمان نوح داشته ، هفتصد ذراع كاسته شده است (١٣٨).
آرامش پس از طوفان
در روايات آمده است كه نوح كشتى را به حال خود رها كرد و خداوند به كوه ها وحى كرد
كه من كشتى بنده ام نوح را بر روى يكى از شما مى نهم . كوه ها در مقابل فرمان الهى
گردن كشيده و سرافرازى كردند، ولى كوه جودى تواضع كرد، از اين رو كشتى بر سينه آن
كوه نشست . در اين هنگام نوح عرض كرد: ((خدايا! كار كشتى و ما را سامان بخش)). (١٣٩)
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه : حضرت نوح همراه هشتاد نفر از كسانى كه به او ايمان آورده بودند از كوه جودى پايين آمدند. آنان در سرزمين موصل براى خود خانه هايى ساختند و در آن جا شهرى ساختند كه به نام مدينه الثمانين (شهر هشتاد نفر) معروف شد (١٤٠).
در روايتى ديگر آمده است كه حضرت نوح (عليه السلام ) بر فراز كوه جودى عبادتگاهى ساخت و در آن با پيروانش به عبادت خداى يكتا و بى همتا مى پرداخت (١٤١).
برچسبها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, گلستان دانش
.: Weblog Themes By Pichak :.