كشتى نوح (عليه السلام ) 


((به نوح فرمان داديم كه كشتى بسازد، در حضور ما و طبق فرمان م)). (١٠٦)

از كلمه ((فرمان ما)) چنين استفاده مى شود كه نوح چگونگى ساختن كشتى را نيز از فرمان خدا آموخت و بايد هم چنين باشد؛ زيرا نوح پيش ‍ خود نمى دانست ابعاد عظمت طوفان آينده چه اندازه است تا كشتى خود را متناسب با آن بسازد و اين وحى الهى بود كه او را در - بهترين كيفتها يارى مى كرد و همچنين استفاه مى شود كه ساختن كشتى تا آن روز بى سابقه بوده است .

در پايان نيزبه نوح هشدار مى دهد كه از اين به بعد ((درباره ستمگران شفاعت و تقاضاى عفو مكن چرا كه آنان محكوم به عذابند و مسلما غرق خواهند شد)). (١٠٧)

تمسخر قوم نوح از ساختن كشتى 
نوح (عليه السلام ) بنابر دستور الهى دست به كار ساختن كشتى شد و با تهيه ى تخته ، ميخ و چوب و با اشراف فرشتگان الهى ، آن ها را به هم متصل مى ساخت و به سرعت كشتى را آماده مى كرد.

قوم نوح كه منطق درستى در برابر نوح نداشتند و درصدد بودند تا به هر نحو نوح را بيازارند، بهانه جديدى براى آزار آن حضرت يافتند و زبان به تمسخر او گشودند. هر كس به نحوى او را سرزنش و استهزا مى كرد. آنان نه تنها يك لحظه هم با دعوت نوح جدى برخورد نكردند، حتى دست كم احتمال هم ندادند كه ممكن است اصرار نوح و دعوت هاى مكرر او از وحى الهى سرچشمه گرفته باشد و مساءله طوفان و عذاب حتمى باشد. از اين رو چنان كه عادت همه افراد مستكبر و مغرور است به استهزا و تمسخر ادامه دادند. ((و هر زمان كه گروهى از اشراف قومش از كنار او مى گذشتند و او و يارانش را سرگرم تلاش براى آماده ساختن چوب ها و ميخ ‌ها و وسايل كشتى سازى مى ديدند مسخره مى كردند و مى خنديدند و مى گذشتند)). (١٠٨)

يكى مى گفت : اى نوح ! گويا ادعاى پيامبرى نگرفت سرانجام ، نجار شده اى ؟!

كسى مى گفت : پيرمرد را تماشا كن ! آخر عمرش به چه روزى افتاده است ؟ حالا مى فهميم كه اگر به سخنان او ايمان نياورديم ، حق با ما بود چون اصلا عقل درستى ندارد؟!

ديگرى مى گفت : كشتى مى سازى ، بسيار خوب ، پس دريايش را هم بساز! هيچ عاقلى ديديد در وسط خشكى كشتى بسازد؟!

بعضى ديگر مى گفتند: كشتى به اين بزرگى را براى چه مى خواهى ؟! حداقل كوچك تر بساز كه اگر بخواهى به سوى دريا بكشى براى تو ممكن باشد!

اين حرف ها را مى زدند و مى خنديدند. اين موضوع در خانه ها و مركز كارشان سوژه بحث ها شده بود و با يكديگر درباره نوح و كم فكرى پيروانش ‍ سخن مى گفتند!

نوح در پاسخ تمسخر آنان مى گفت : اگر شما امروز ما را مسخره مى كنيد، روزى خواهد آمد كه ما شما را مسخره كنيم . به زوى خواهيد دانست كه عذاب خواركننده و ذلت بار به سراغ كداميك از ما دو طايفه خواهد آمد (١٠٩) و به زودى كيفر تمسخر خود را خواهيد داد.

يقينا كشتى نوح ، يك كشتى ساده نبود و با وسايل آن روز به آسانى و سهولت پايان نيافت بلكه كشتى بزرگى بود كه علاوه بر مؤ منان راستين از نسل هر حيوانى يك جفت را در خود جا مى داد و آذوقه فراوانى كه براى مدت ها زندگى انسان ها و حيوان هايى كه در آن جا بودند حمل مى كرد.

در طول و عرض و ارتفاع و كيفيت آن كشتى اختلاف است . اميرمؤ منان على (عليه السلام ) در پاسخ مردى از اهالى شام ، كه از اندازه كشتى نوح پرسيد، فرمود: طول آن هشتصد ذراع و عرض آن پانصد ذراع و ارتفاع آن هشتاد ذراع بود و در آن بخشى كه حيوان ها قرار داشتند، نود اطاق بود (١١٠).

از ابن عباس نقل شده كه كشتى مزبور داراى سه طبقه بود. طبقه زيرين براى وحوش و جانوران ، طبقه وسط براى چهارپايان و مواشى و طبقه بالا براى مردم بود. نوح خوراكى ها و ديگرلوازم را در همان طبقه بالا جا داده بود (١١١).

پس از آنكه كشتى آماه شد، نوح منتظر فرمان خداوند بود كه دستور آمد: ((وقتى كه ديدى فرمان در رسيد (و نشانه هاى عذاب آمد) و (آب از) تنور جوشيدن گرفت ، از هر حيوانى يك جفت بردار و خاندانت (به جز آن كسانى كه وعده عذاب آنها را پيش از اين ، به تو خبر داده ايم ) و همچنين كسانى را كه به تو ايمان آورده اند را با خود بردار و به كشتى وارد شو و درباره كسان كه ستم كرده اند با من گفتگو مكن كه غرق شدنى هستند)). (١١٢)


برچسب‌ها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, كشتي نوح

تاريخ : پنجشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۲ | 16:11 | نویسنده : اکرم مالكي پور |