فلسفه آتش پرستى
عبدالحميد بن ابى ديلم گويد كه امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هنگامى كه قابيل ديد آتش ، قربانى هابيل را پذيرفت و قربانى او را اعتنا نكرد، شيطان به او گفت : علت پذيرفته شدن قربانى هابيل آن است كه او اين آتش را مى پرستد پس تو نيز آن را عبادت كن .
قابيل در جواب شيطان گفت : آتشى را كه هابيل پرستيده عبادت نمى كنم ولى نسبت به آتشى ديگر حرفى ندارم و قربانى برايش مى برم . اين بار آتش جديد قربانى او را پذيرفت . از اين رو قابيل آتشكده اى بنا كرد و در آن آتش افروخت و به آن تقرب مى جست و عبادتش مى كرد تا اينكه از پروردگار عزوجل غافل گرديد و همين سبب شد كه آتش پرستى در خاندانش به ميراث باقى ماند (٧٦).
چگونگى پيدايش نسل
ابوبصير گويد: امام باقر (عليه السلام ) در حرم نشسته بود، گروهى از دوستانش به دور او حلقه زده بودند، كه طاووس يمانى با گروهى وارد مسجد شد و گفت : صاحب اين حلقه كيست ؟
به او گفتند: محمد (الباقر) بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب (عليهم السلام ) است .
گفت : من هم او را مى خواهم ، در مقابل حضرت ايستاد و سلام كرد و نشست و گفت : آيا اجازه پرسش مى فرماييد؟
امام باقر (عليه السلام ) فزمود: اجازه داديم ، بپرس .
گفت : به من خبر بده كدام روز بود كه يك سوم مردم هلاك شد؟
حضرت فرمود: اشتباه پنداشتى اى شيخ ! بايد بگويى يك چهارم مردم ؟! آن روزى بود كه هابيل كشته شد، مردم در آن زمان چهار نفر بودند: قابيل ، هابيل ، آدم و حوا، پس يك چهارم آنان هلاك شد. گفت : شما درست گفتى . من اشتباه كردم . كدام يك پدر مردم بود، قاتل يا مقتول ؟
حضرت فمود: هيچ يك ؛ پدر مردم شيث بن آدم بود (٧٧).
ابوبكر حضرمى ، مى گويد: امام باقر (عليه السلام ) به من فرمود: مردم - اهل سنت - درباره تزويج فرزندان حضرت آدم (عليه السلام ) چه مى گويند؟
عرض كردم كه مى گويند: حوا هر بار كه بارور شد، دو فرزند آورد؛ يك پسر و يك دختر، پسر شكم اول با دختر شكم دوم ودختر شكم اول با پسر شكم دوم ازدواج كرد تا اينكه نسلى به وجود آمد.
امام باقر (عليه السلام ) فرمود: چنين نيست . وقتى هبة الله متولد شد و بزرگ شد، حضرت آدم از خداوند
متعال خواست كه او را تزويج كند. خداوند حوريه اى از بهشت براى او فرستاد و با او ازدواج كرد و از او چهار پسر به دنيا آورد، پس از آن از آدم فرزند ديگرى متولد شد كه چون بزرگ شد به او اجازه ازدواج داد. او با جن ازدواج كرد و از آن چهار دختر به دنيا آورد. بنابراين ، پسران اين پسر با دختران پسر ديگر ازدواج كردند.
پس آنكه داراى جمال و زيبايى است از جانب حوريه است و آن كه صاحب حلم و شكيبايى است از جانب آدم و آن كه داراى سبكى و خفت است از جن است . چون زاد و ولد شد، حوريه به سوى آسمان صعود نمود (٧٨).
زراره گويد: از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال شد كه پيدايش نسل آدم چگونه بود و نيز كيفيت توليد نسل از ذريه او چگونه بود؟
امام (عليه السلام ) فرمودند:... براى آدم هفتاد پشت متولد شد كه در هر پشت يك پسر و يك دختر بود، تا وقتى كه هابيل به دست قابيل كشته شد. پس از وقوع اين حادثه آدم سخت به جزع آمد و از فراغ هابيل بسيار گريست ؛ به طورى كه تا پنجاه سال توان نزديكى كردن با حوا را نداشت . پس از آنكه با حوا مقاربت كرد، خداوند متعال بر خلاف هر بار، تنها شيث را به او داد. نام اصلى شيث ، هبه الله بود. او اولين كسى بود كه در زمين به عنوان وصى تعيين شد. بعد از شيث خداوند متعال تنها يافث را به آدم داد كه با او نيز دومى نبود؛ وقتى هر دو به سن بلوغ رسيدند، حق عزوجل آنچه قلم بر صفحه لوح محفوظ ثبت كرده و نكاح خواهر با برادر را حرام كرده است ، رعايت نمود، از اين رو بود كه روز پنجشنبه ، بعد از عصر، فرشته اى از بهشت به نام نزله به زمين فرستاد و به آدم امر كرد كه او را به تزويج شيث درآورد و آدم نيز چنين كرد.
بعد از عصر فرداى آن روز، فرشته اى به نام منزله از بهشت به زمين فرستاد و به آدم فرمان داد كه او را به تزويج يافث درآورد. از ازدواج شيث با حوريه پسرى و از تزويج يافث با فرشته دخترى متولد شد و پس از بلوغ آنان ، حق تعالى دستور داد، دختر يافث با پسر شيث ازدواج كند؛ انبيا و سفرا از نسل اين دو به وجود آمدند. از آنچه بعضى مى گويند و معتقدند كه نسل انبيا از تزويج خواهر و برادر به وجود آمده است بايد به خدا پناه برد (٧٩).
كلينى (رحمه الله ) از امام باقر يا امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه : آدم به درگاه خدا شكايت كرد و گفت : پروردگارا! شيطان را بر من مسلط كردى چون خونى كه در بدنم جريان دارد! خداوند فرمود: اى آدم ! در عوض آن مقرر مى دارم كه هر يك از فرزندانت كه قصد گناه كند (تا آن را انجام نداده ) بر او نوشته نشود و چون انجام داد آن را بنويسند و اگر كسى قصد كار نيكى كرد، اگر انجام نداد يك حسنه و اگر انجام داد ده حسنه براى او ثبت كنند.
حضرت آدم عرض كرد: ((پروردگارا! بيفزا)).
خطاب شد: هر يك از آنان كه گناهى انجام داد و استغفار كرد او را مى آمرزم .
حضرت آدم عرض كرد: پروردگارا! باز هم بيفزا.
خطاب شد: توبه را برايشان مقرر داشتم تا وقتى كه نفس به گلويشان برسد. يعنى تا آن وقت توبه شان را مى پذيرم ، آدم خشنود شد و گفت : مرا بس است (٨٠).
برچسبها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, فلسفه آتش پرستي
.: Weblog Themes By Pichak :.