سبب قتل هابيل 


از روايات اهل بيت (عليهم السلام ) استفاده مى شود كه علت قتل هابيل مسئله وصايت و جانشينى حضرت آدم بود. قابيل كه ديد آدم برادرش را به اين منصب رساند، به او رشك برد و درصدد قتل او برآمد. برخلاف نظر اهل سنت كه قائلند قابيل به خاطر همسر هابيل ، به او رشك برد و به قتلش ‍ رساند.


از اين رو قابيل اولين خون ناحق را بر روى زمين ريخت و طولى نكشيد كه پشيمان شد. از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: قابيل جسد هابيل را در بيابان افكند. 

او سرگردان بود و نمى دانست كه آن جسد را چه كند. چيزى نگذشت كه ديد درندگان بيابان به سوى جسد هابيل روى آوردند؛ قابيل براى نجات جسد برادرش آن را بر دوش كشيد ولى پرندگان منتظر بودند كه او چه وقت جسد را به خاك مى افكند تا به آن حمله ور شوند. خداوند زاغى به آنجا فرستاد. زاغ زمين را كند و طعمه خود را ميان خاك پنهان كرد و به قابيل نشان داد چگونه جسد برادرش را به خاك بسپارد. 

قابيل نيز به آن روش زمين را گود كرد و جسد برادرش را دفن كرد.


 دراين هنگام قابيل از غفلت و بى خبرى خود پشيمان و ناراحت شد و فرياد برآورد: اى واى بر من ! آيا من بايد از اين زاغ هم ناتوان تر باشم و نتوانم مانند او جسد برادرم را دفن كنم ؟ (٦٧).



مرگ آدم و حوا 

طبق برخى از نقل ها، آدم از مرگ هابيل به شدت متاءثر شد و چهل شبانه روز بر مرگ او گريست . خداوند به او وحى كرد كه من به جاى هابيل پسر ديگرى به تو خواهم داد؛ پس از آن حوا حامله شد و پسر پاك و زيبايى آورد كه او را شيث يا هبة الله (يعنى بخشش خدا) ناميد. برخى هبه الله را ترجمه عربى كلمه شيث كه عبرى است دانسته اند.



هنگامى كه شيث بزرگ شد طبق دستور خداوند، آدم او را وصى خود كرد و اسرار نبوت را به وى سپرد و مختصات انبيا را نزد او گذارد، درباره دفن و كفن خود به او سفارش كرد و گفت : چون من از دنيا رفتم مرا غسل بده و كفن كن و بر من نماز بگزار و بدنم را در تابوتى قرار ده . تو نيز هنگامى كه مرگت فرا رسيد آنچه را كه به تو آموختم و نزدت گذاشتم به بهترين فرزندانت بسپار.



در مدت عمر حضرت آدم (عليه السلام ) اختلاف است ، اقوام از نهصد و سى سال ، نهصد و سى و شش سال ، هزار سال ، هزار و بيست سال و هزار و چهل سال گفته اند. جنازه آدم (عليه السلام ) را در سرزمين مكه و در غار كوه ابوقبيس (كنار كعبه ) دفن كردند و پس از هزار و پانصد سال ، حضرت نوح (عليه السلام ) هنگام طوفان جنازه آدم را از غار كوه ابوقبيس بيرون آورد و همراه خود به كوفه برد و در غرى (شهر نجف كنونى ) به خاك سپرد چنانكه در زيارت نامه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) چنين مى خوانيم :

السلام عليك و على ضجيعيك آدم و نوح ؛ سلام بر تو و بر آدم و نوح كه در كنار تو به خاك سپرده شده اند)).


پس از فوت آدم ، حوا به مدت يكسال و پانزده روز بيمار شد و از دنيا رفت و در كنار آدم مدفون شد (٦٨) (٦٩) . در برخى از كتب تاريخى مدت بيمارى حوا پانزده روز ذكر شده است .

اوصياى الهى پس از شيث تا ادريس 
جانشينان پس از شيث به اين ترتيب ذكر شده اند: آنوش يا ريسان ، قينان بن انوش ، مهلائيل يا حليث و پس از او فرزندش يارد يا غنميشا كه به اين مقام رسيدند. يارد پدر اخنوخ است كه نام ادريس پيغمبر است .


عمر هر يك از آنان را بين هشتصد تا هزار سال نوشته اند؛ عمر انوش را نهصد و پنج يا نهصد و شصت و پنج ، عمر قينان را هشتصد و چهل يا نهصد و بيست و عمر مهلائيل را هشتصد و شصت و پنج يا نهصد و بيست و شش ‍ سال و عمر يارد را نهصد و شصت و دو سال ذكر كرده اند. (٧٠)

 


برچسب‌ها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, گلستان دانش

تاريخ : سه شنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۲ | 14:6 | نویسنده : اکرم مالكي پور |