وسوسه هاى شيطان
شايد اگر فكر انتقام هم در سر او نبود همان طبع حسادت و تكبرى كه داشت او را آسوده نمى گذاشت و درصدد زايل كردن اين نعمت هاى بى حد الهى از آدم و حوا برمى آمد.
مگر نه اين كه او به سبب تكبرى كه به انسان ورزيد و خود را برتر از او دانست حاضر نشد در برابرش سجده كند و از فرمان پروردگار خود سرپيچى كرد و آن همه عبادت ها و زحمت هاى چند هزار ساله خود را تباه ساخت يا به سبب رشك و حسدى كه به مقام آدم برد براى هميشه خود را ملعون و مطرود درگاه خداى خويش گردانيد.
شيطان براى پيشبرد اين هدف ، بهترين راه را در اين ديد كه از عشق و علاقه ذاتى آدم به تكامل و ترقى و زندگى جاويدان استفاده و هم عذر و بهانه اى براى مخالفت فرمان خدا براى آنان بتراشد، لذا به آدم و همسرش گفت : خداوند شما را از اين درخت نهى نكرده است مگر به خاطر اينكه اگر از آن بخوريد يا فرشته خواهيد شد و يا جاودانه در بهشت خواهيد ماند. (٢٨)
آدم با شنيدن اين سخن در فكر فرو رفت ، اما شيطان براى اينكه پنجه هاى وسوسه خود را بيشتر و محكم تر در جان آدم و حوا فرو برد، سوگندهاى شديدى ياد كرد كه من خير خواه شما هستم (٢٩).
آدم كه هنوز تجربه كافى در زندگى نداشت و گرفتار دام هاى شيطان و دروغ نيرنگ نشده بود؛ نمى توانست باور كند كسى اين چنين قسم دروغى ياد كند و دام هايى بر سر راه او بگذارد. از اين رو تسليم فريب شيطان شد و با ريسمان پوسيده مكر و فريب او براى به دست آوردن زندگى جاويدان به چاه وسوسه هاى ابليس فرو رفت و نه تنها زندگى جاويدان نصيبش نشد بلكه در گرداب نافرمانى خدا افتاد. به اين ترتيب شيطان آنها را فريب داد و با طناب خود آنها را در چاه فرو برد. همين كه آدم و همسرش از آن درخت ممنوع چشيدند بى درنگ لباسهايشان از اندامشان فرو ريخت و بدنشان آشكار گشت . (٣٠)
از اين بيان قرآن دو تفسير ارائه شده است . اول اينكه به مجرد چشيدن از ميوه درخت ممنوع ، اين عاقبت شوم به سراغ آنان آمده و در حقيقت از لباس بهشتى كه لباس كرامت و احترام خدا بود برهنه شدند. نكته دوم اينكه آنان قبل از ارتكاب اين خلاف برهنه نبودند و پوششى داشتند كه در قرآن از چگونگى آن صحبت نشده است ولى به هر حال نشانه اى براى شخصيت آدم و حوا بوده كه با نافرمانى از اندامشان فرو ريخته است .
در تاءييد تفسير دوم ، قرآن مى فرمايد: اى فرزندان آدم ! شيطان شما را فريب ندهد چنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون كرد و لباس آنان را از تنشان جدا ساخت (٣١).
سپس مى فرمايد: ((هنگامى كه آدمى و حوا چنين ديدند بى درنگ از برگ هاى درختان بهشتى براى پوشاندن اندام خود استفاده كردند. در اين موقع از طرف خداوند ندا رسيد: مگر من شما را از آن درخت نهى نكردم ؟ مگر به شما نگفتم كه شيطان دشمن آشكار و سرخت شماست ؟ )) (٣٢) . چرا فرمان مرا فراموش كرديد و در اين گرداب افتاديد؟
فرشتگان بر سه مساءله از صفات خود تكيه كردند: تسبيح ، حمد و تقديس . در حقيقت مى خواستند بگويند اگر هدف ، اطاعت و بندگى است ، ما سر به فرمانيم و اگر عبادت است ، ما همواره مشغول عبادتيم و اگر پاكسازى خويشتن يا زمين است ، ما چنين مى كنيم .
در حالى كه انسان مادى ، هم خود فاسد است و هم زمين را پر از فساد مى كند. ولى براى اين كه حقايق به تفصيل بر فرشتگان روشن شود، خداوند آنان را آزمايش كرد تا خودشان اعتراف كنند كه ميان آنها و آدم ، تفاوت است و علم خداوند برتر از دانسته آنان است . خداوند به آنان فهماند كه به تسبيح و تقديس و عبادتهاى صورى خود مغرور نشوند؛ زيرا هنگام امتحان ، نافرمان و متكبران از فرمانبران و عابدان حقيقى شناخته مى شوند.
برچسبها: قصه هاي قرآني, از آدم تا خاتم, تاريخ انبيا, گلستان دانش
.: Weblog Themes By Pichak :.