سلام قصد دارم يك بار ديگر از كتابهاي خوبي كه قبلا خوانده ام نكاتي را بنويسم
كتاب شفاي زندگي
نوشته: لوييز هي مترجم: خانم گيتي خوشدل
واقعا كتاب خواندني و جالبي هست اگر خداوند عمر و حوصله اي عطا نمايد دوست دارم در چند پست از اين كتاب مطالبي را بياورم:
زندگی واقعا بسیار ساده است.از هر دست که بدهیم از همان دست می گیریم.
همه ما مسوول آنچه هستیم که در زندگی برای ما اتفاق می افتد.آینده ما همان اندیشه امروز ماست.افکار ما، تجربه های زندگی ما رو به وجود میارن.
به جای اینکه فکر کنیم زندگی یعنی تنهایی بهتره اینجوری فکر کنیم که محبت همه جا هست و من نازنین و دوست داشتنی هستم.با تکرار این فکر می بینیم که مردمان دوست داشتنی وارد زندگیمون می شن و آدمهایی که از قبل می شناختیم هم نسبت به ما پرمحبت تر میشن و خودمون هم راحت تر می تونیم محبتمون رو به بقیه نشون بدیم.
موقعیتی که الان داریم حاصل فکر و تصمیمی است که در گذشته و هنگامی که فکر می کرديم درسته گرفتيم .پس به جای سرزنش بهتره که الانمون رو درست کنیم تا فردامون هم درست بشه.حسرت گذشته چیزی رو درمان نمی کنه.
ما در زمان کودکی از واکنشهای بزرگسالان درباره زندگی و احساسمون و خودمون یاد می گیریم.پس کودکی خیلی خیلی دوره مهمیه.ما وقتی بزرگ میشیم سعی داریم همون محیط دوران کودکیمون رو برای خودمون بسازیم.در روابط شخصیمون هم روابطی رو می سازیم که با آنچه در کودکی با والدینمون در ارتباط بودیم، یکی باشد.
پدر و مادر ما هم قربانی ندانستن ها بودن.اونها هم آنچنان که باهاشون رفتار شده بود با ما رفتار می کنن.پس بهتره اونها رو هم سرزنش نکنیم.
ما خودمون پدر و مادر و محل زندگیمون رو انتخاب کرديم.ما موقعیت و شرایطی رو برای زندگی انتخاب کردیم که بازتاب الگویی هستند که برای کار در این عمر به اونها نیاز داریم.یعنی در حقیقت شرایط زندگی و خانواده ما نشان دهنده اون چیزی هستند که ما باید بر اون غلبه کنیم.
ما توی زندگیمون بارها و بارها تجربه های یکسانی رو تجربه می کنیم و این فقط به دلیل بازتاب اعتقاداتی هستش که نسبت به خودمون داریم.مثلا اگه در مورد خودمون اعتقاد داشته باشیم من دوست داشتنی نیستم آدمهایی میان توی زندگیمون که ما رو دوست ندارن.
گذشته تمام شده و رفته پی کار خودش، نقطه اقتدار همین الان هستش.اندیشه ها و اعتقادات و سخنها، آینده ما رو می سازن.
تجربه های ما تظاهر بیرونی اندیشه درونی ما هستن.اندیشه های درونی احساسات رو به وجود میارن و ما گرفتار احساسمون میشیم.اگر اندیشه و فکرمون رو عوض کنیم، احساسمون هم عوض میشه.
ما اندیشه هامون رو خودمون انتخاب می کنیم.یه وقتهایی انقدر به یه چیزی فکر کردیم که دیگه فکر کردن بهش عادتمون شده.اگه اون فکر خوبی باشه که خوبه ولی اگه فکر بدی باشه کارمون زاره!
نفرت، انتقاد و احساس گناه و ترس بیشتر از هر چیز دیگه ای توی زندگی ما مشکل ایجاد میکنن.
وقتی در مورد خودمون فکر می کنیم که بی لیاقت و نالایق هستیم، چه جوری انتظار داریم دیگران ما رو لایق بدونن؟!
گذشته تمام شده و رفته، به جای مجازات خودمون درباره گذشته، بهتره همین الان دست از نفرت برداریم و انقدر نقش قربانی رو بازی نکنیم تا محیط اطرافمون هم درباره این نقش قربانی بودن ما رو تایید نکن.چون محیط اطراف(یا همون کائنات)همیشه همراه ماست نه بر علیه ما.همراه هر فکری هستش که ما با خودمون داریم حملش می کنیم.
برای رهایی از گذشته باید مشتاق عفو و بخشش باشیم.خودمون و همه رو ببخشیم.فقط کافیه که صمیمانه بخواهیم که همه رو ببخشیم.پروسه بخشش کم کم خودش شروع میشه.تو را عفو می کنم که آن گونه که من خواستم نبودی.تو را می بخشم و آزاد می کنم.
همه امراض از عدم بخشایش ناشی می شوند.عفو و بخشایش هر کسی که برای مشکل تر هستش، همونیه که بیشتر از هر کس دیگه ای باید رهاش کنیم.بخشایش به معنی تایید رفتار دیگران نیست، بلکه به معنی دست برداشتن از سر اون مساله یا شخص هستش.
خویشتن دوستی و دوست داشتن خودمان دقیقا همین جوری که هستیم، زندگی را بر وفق مراد ما می کنه.
یادمون باشه برای هیچ چیزی از خودمون انتقاد نکنیم چون انتقاد ما رو در الگویی که در اون قرار داریم و میخواهیم دگرگونش کنیم، محبوس می سازه.
یادمون باشه، سالهای سال از خودمون انتقاد کردیم.یه چند وقت دست از انتقاد برداریم و ببینیم چی پیش می آید.
برچسبها: كتاب, كتاب شفاي زندگي, مالكي پور, گلستان دانش
.: Weblog Themes By Pichak :.