شبی در کنج خلوتخانه ی اندوه و تنهایی
هوایی در سرم افتاد و دانستم که می آیی
تمام روزها با یاد رویت عالمی دارم
و شب هایی که با اندیشه ات گردیده رویایی
سکوت عشق فریادش میان دشت می پیچد
و پر می گردد اینجا از امید و شوق و شیدایی
تو مهر روشنی بخشی تو مهتاب جهانتابی
اگر از چشم ها دوری ولی هر لحظه با مایی
شبم تاریک چون مویت، امیدم دیدن رویت
صفای تازه ای داری چو مروارید دریایی
خیالم با خیالت گفت و گوها می کند هر دم
دمادم غرق رویایم پر از امید و زیبایی
گلویم، سینه ام، دستم، زبانم، چشم هایم را
تمام بودنم را می گذارم تا که باز آیی
اگر «تنها» نشستم بی تو معذورم بدار ای دوست
که دور از ماه رویت همدمم گردیده تنهایی
وبلاگ :شكوفه هاي نوبهار
برچسبها: اميد, تنهايي, شوق ديدار, گلستان دانش
تاريخ : پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۱ | 16:33 | نویسنده : اکرم مالكي پور |
.: Weblog Themes By Pichak :.