جنگ را در جنگ ها تبعید کرد
تیشه را مدفون به پای بید کرد"فتح قرنی را بدست شعر" خواند
عید را بر بام آزادی نشاندروح در آئینه اشیا دمید
در گهر آواز دریا را شنیدمهربانتر دید اشک و ژاله را
چید با هم شبدر و آلاله راشیر را هم پله آهو گذاشت
"واژه ها را شست" و دیگر سو گذاشتگفت "پایان کبوتر نیست مرگ"
در گل آب و هوا جاریست مرگمرگ مثل تاک مثل خوشه ایست
مرگ مثل نور در هر گوشه ایستبسته در نی باف زنبیل سرور
یکدهستان شادی و یک شهر شوراین مسافر قصد واماندن نداشت
ایستائی را سر خواندن نداشتخاک خاموش عدم را بود بود
رود بود و رود بود و رود بودهدیه می آورد از اذهان تنگ
مجمر زرتشت را از رود گنگخورده در آفاق ادراکش گره
تبت و صور و سیلک و آگرهشسته در آب بصیرت آه را
"شرق اندوه" و "پیام راه" را"مرگ رنگش" صد غزل رنگین کمان
"حجم سبزش" سبزتر از آسمانکرده افشان پیچک الوان او
زلف در بی سوی هیچستان اوچیست هیچستان سلامی در سکوت
رویش باغ کلامی در سکوتتاريخ : دوشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۰ | 13:41 | نویسنده : اکرم مالكي پور |
.: Weblog Themes By Pichak :.