بشارتهای دل

 

هر دم بشارتهای دل از هاتف جان می رسد

هرکس که از جان بگذرد آخر به جانان می رسد

یک دم میاسا روز و شب ، مردی؟ بجو دردی طلب

چون جان ز درد آمد به لب ، ناگاه درمان می رسد

ره گر دراز آید ترا شیب و فراز آید ترا

چون ترک تاز آید ترا ، آخر به پایان می رسد

این خانه چون ویران شود ، معمور و آبادان شود

این سر چو بی سامان شود ، ناگاه سامان می رسد

اندیشه و اندوه وغم ، رنج و تعب درد و الم

هر یک نهد در دل قدم ، با حکم و فرمان می رسد

بر دل اگر باری بود ، بار غم یاری بود

در پا اگر خاری بود خار از گلستان می رسد

حبیب خراسانی

یاحق

 



تاريخ : یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۸۹ | 18:58 | نویسنده : اکرم مالكي پور |