حکایت:کلاغ و خرگوش روزی در جنگلی کلاغی در
تمامی طول روز بر روی شاخه درختی نشسته بود و هیچ کاری انجام نمی داد. خرگوش کوچکی او را دید
و از او پرسید: "آیا من هم می توانم مانند تو تمام روز را در گوشه ای بنشینم و
هیچ کاری انجام ندهم؟". کلاغ پاسخ داد: "البته،
چرا که نه". خرگوش هم زیر همان درخت
نشست و استراحت خود را آغاز کرد. ناگهان سرو کله روباهی
پیدا شد.روباهپرید و خرگوش را گرفت و خورد. نتیجه: برای اینکه بتوانی
بنشینی و هیچ کاری انجام ندهی، باید در جایگاه بالایی قرار داشته باشی

تاريخ : شنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۲ | 7:6 | نویسنده : اکرم مالكي پور |
.: Weblog Themes By Pichak :.