آبي تر از آسمان بود و پاک تر از باران..

دستش را به آسمان مي برد و ستاره ها را در سفره خالي ما مي نشاند..

بهار را به تساوي تقسيم ميکرد و سهم خود را به آنکه محتاج تر بود مي بخشيد..

کبوتر از دست او دانه مي چيد و ماه از روي او روشني مي گرفت..

نخل، تنهايي اش را مي شناخت؛چاه،زمزمه اش را مي شنيد و غدير " آن آبگير زخمي " حيران بردباري اش بود..

غم و غريبي و غربت، اشک و آه او را همدم مي شدند و از کوفه تا کربلا عشق بود که مي کاشتند..

نماز به تلاوت او مي باليد و او به تلاوت نماز..

ذکر که بر لبانش مي نشست آسمان اخمهايش را باز مي کرد و آدم شعر بهشت را مي سرود..

او ساده بود به رنگ صبح و مرد بود به رنگ خدا...


برچسب‌ها: امام, علی, امام علی, گلستان دانش

تاريخ : یکشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۱ | 10:35 | نویسنده : اکرم مالكي پور |