کوچک که بوديم چه دل هاي بزرگي داشتيم

 

اکنون که بزرگيم چه‎ ‎دلتنگيم

 

کاش دلهامون به بزرگي بچگي بود

 

کاش همان کودکي بوديم که‎ ‎حرفهايش

 

را از نگاهش مي توان خواند

 

 

 

کاش براي حرف‎ ‎زدن

 

نيازي به صحبت کردن نداشتيم

 

کاش براي حرف زدن فقط نگاه کافي‎ ‎بود

 

کاش قلبها در چهره بود

 

اما اکنون اگر فرياد هم بزنيم کسي‏‎ ‎نمي فهمد

 

و دل خوش کرده ايم که سکوت کرده ايم

 

سکوت پر‎ ‎بهتر از فرياد تو  خاليست

 

سکوتي را که يک  نفر بفهمد

 

بهتر از هزار‎ ‎فريادي است که  هيچ کس نفهمد

 

سکوتي که سرشار از ناگفته‎ ‎هاست

 

ناگفته هايي که گفتنش يک درد و نگفتنش هزاران درد دارد دنيا‎ ‎را ببين...

 

 

 

بچه بوديم از آسمان باران مي آمد

 

بزرگ شده ايم از‎ ‎چشمهايمان مي آيد!

 

بچه بوديم همه چشماي خيسمون رو ميديدن

 

بزرگ‎ ‎شديم هيچکي نميبينه

 

 

 

بچه بوديم تو جمع گريه مي کرديم!

 

بزرگ‎ ‎شديم تو خلوت!

 

بچه بوديم راحت دلمون نمي شکست

 

بزرگ شديم‎ ‎خيلي آسون دلمون مي شکنه


 

بچه بوديم همه رو ۱۰ تا دوست‏‎ ‎داشتيم....!

 

بزرگ که شديم بعضي ها رو هيچي...!!

 

بعضي هارو کم و بعضي ها رو بي‎ ‎نهايت دوست داريم


 

بچه که بوديم قضاوت نمي کرديم و همه يکسان‎ ‎بودن

 

بزرگ که شديم قضاوتهاي درست و غلط باعث شد که

 

اندازه دوست‎ ‎داشتنمون تغيير کنه

 

کاش هنوزم همه رو

 

به اندازه همون‎ ‎بچگي ۱۰ تا دوست داشتيم‏.........



برچسب‌ها: بچه, بزرگ, دل, دوست

تاريخ : جمعه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ | 16:53 | نویسنده : اکرم مالكي پور |